جدول جو
جدول جو

معنی علی وحید - جستجوی لغت در جدول جو

علی وحید
(عَ وَ)
ابن عبدالله ادرنوی رومی حنفی. وی منطقی بود و درسال 1220 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- حاشیه بر شرح فناری بر ایساغوجی، در منطق. 2- الفوائد الوحیدیه علی الولدیه. (از هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 773)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ حَ)
ابن اسماعیل بن ابراهیم بن محمد بن عربشاه اسفرایینی شافعی مکی، مشهور به عصامی و حفید. رجوع به علی عصامی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ مُ حَمْ مَ)
دهی است از دهستان قوشخانه، بخش باجگیران، شهرستان قوچان. دارای 159 تن سکنه. آب آن از چاه شور تأمین میشود. و محصول آن غلات دیمی است. اهالی به زراعت و مالداری و بافتن گلیم و قالیچه اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان لک، بخش قروه، شهرستان سنندج. این ده مشهور به کریم آباد است. رجوع به کریم آباد شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حِ)
ابن احمد بن محمد بن علی واحدی نیشابوری شافعی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن و علی (ابن احمد...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مُ ءَیْ یِ)
خواجه علی مؤید، سبزواری سربداری. یازدهمین و آخرین امیر سربداری. وی از امرای خواجه وجیه الدین مسعود بود و به واسطۀ بزرگزادگی و دینداری شهرت داشت وپس از قتل پهلوان حسن که دهمین امیر سربداران بود حکومت ملک سربداران را به دست گرفت و در ترویج تشیع جهد فراوان کرد. او در ابتدای سلطنت، درویش عزیز مجدی را به جنگ ملک معزالدین حسین کرت روانه کرد اما وقتی درویش به نیشابور رسید نسبت به او تغییر عقیده داد، او را دستگیر کرد و در سال 772 هجری قمری به قتل رساند. بعداً چون بین او و امیر ولی اختلاف افتاد و امیرولی سبزوار را محاصره کرد، خواجه علی از امیرتیمور گورکانی کمک خواست و امیرتیمور در سال 786 هجری قمری به خراسان آمد و خواجه علی و جمیع خاندان او از ملازمان وی شدند و خواجه بدین ترتیب قریب هفت سال با اقربای خود در رکاب امیرتیمور بود و در سال 788 هجری قمری در خرم آباد لرستان در ضمن جنگی تیری به او اصابت کرد و به قتل رسید و با درگذشت او سلسلۀ سربداران منقرض گردید. وی در ترویج علم و ادب بخصوص در استحکام مبانی تشیع سعی بسیار کرد و شیخ شهید مکی کتاب لمعۀ دمشقیۀ خود را به نام وی تألیف کرد و به خراسان فرستاد. (از تاریخ مفصل ایران، مغول، عباس اقبال ص 476) (از حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 3 ص 366 و 438)
لغت نامه دهخدا
(عَ وَ)
تیره ای از طایفۀ ’بکش’ است و آن طایفه ای است از ایل ممسنی در فارس. این تیره را ’عالی وند’ نیز نامند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90) (ازفارسنامۀ ناصری، بلوکات فارس بلوک ممسنی ص 303)
لغت نامه دهخدا